ما خودمون دعوت شده تسلا هستیم

چطور مسیر حل مشکلات رو انتخاب و طی کنیم؟

امروز ویدئویی دیدم از معاونت علمی و فناوری که در کنار چند خودروی تسلا که باز شده بودن تا به قول ایشون ازشون الهام گرفته بشه،‌ می‌گفت مهندس معکوس تسلا رو شروع کردیم.

پیرامون این خبر، نظرات مختلفی داده شد. از جمله اشاره به اینکه همه patentهای تسلا باز هستند و شاید نیازی به «باز کردن و الهام گرفتن» نباشه و اینکه مساله اصلی در این خودروها، نرم‌افزاری است که قابلیت‌های مختلف رو کنترل می‌کنه و مزیت رقابتی ایجاد می‌کنه.

این چند خط که می‌نویسم برای این موضوع خاص نیست ولی بهانه‌ای است برای پرداختن به یک موضوع کلی‌تر: چطور مسیر حل مشکلات رو انتخاب و طی کنیم؟

گام اول: چرا؟

یکی از اولین گام‌ها در انتخاب یک مسیر اینه که «چرا»هامون رو شفاف کنیم. صورت مساله ما اینجا چیه؟ چرا می‌خواهیم سراغ خودروی برقی بریم؟ در مورد این موضوع خاص،‌ آیا مساله اینه که قدرت تامین بنزین نداریم و می‌گیم بریم سراغ یک منبع دیگه انرژی برای خودرو؟ اگر مثلاً ۳۰ درصد خودروهای کشور برقی بشن آیا قدرت تامین برق مورد نیاز رو داریم یا «کارت برق» و سهمیه ماهیانه مشخص می‌کنیم؟ جواب دادن به این سوالات مهمه چون «صورت مساله» رو مشخص می‌کنه.

گام دوم: چگونه؟

وقتی «صورت مساله» مشخص باشه می‌رسیم که خب برای حل مساله چه راهی وجود داره؟ اصلاً چه شاخصی هست که بتونه مشخص کنه مساله حل شده یا خیر؟ این «چگونگی» رو لازم نیست حتماً خودمون از صفر تا صد بهش برسیم. چرا همیشه چرخ رو از اول اختراع کنیم؟ اصلاً فلسفه وجودی مشاور و به اشتراک گذاری دانش همین بوده که آدم‌ها وقت رو سر کارهای تکراری تلف نکنن و به نوآوری و بهتر کردن راه‌حل‌های موجود بپردازن.

گام سوم: چی؟

صورت مساله رو شفاف کردیم. از تجربه دیگران استفاده کردیم و یا خودمون دست به نوآوری زدیم و حالا نوبت اینه که ببینیم کجای کاریم؟ اندازه بگیریم و بریم جلو.

من خلاصه نوشتم. خلاصه‌ترش اینه:

‎Make clear your WHYs,
‎Get advice on your HOWs,
‎Measure your WHATs.

جایزه: مستند کردن اشتباهات

آدم‌ها در همه ابعاد اشتباه می‌کنن. چرا وقتی می‌شه اشتباه جدیدی کرد مدام یک اشتباه رو تکرار کنیم؟ عکس کاور این پست، پسر بچه‌ای است که چند سال پیش در تلویزیون ادعای اختراع و دعوت‌نامه داشتن از تسلا و ولوو رو کرد. اگر صورت مساله ما x هست (در این مثال داشتن خودروی برقی) و سابقه درخشان «مستعان ۱۱۰» رو داریم، بهتره یک ایده حداقلی داشته باشیم که هر کسی با ادعای «من خودم خدای x هستم» نتونه سرمون کلاه بگذاره. این پیشنهادات البته برای بزرگوارانی که «شکست» و «اشتباه» توی سیستم فکری‌شون معنا نداره نیست، برای من و شماست که «اشتباه می‌کنیم» و دوست داریم از اشتباهاتمون درس بگیریم و درست و اشتباه رو هم مکتوب، مستند کنیم.

اشتباه کردم
اشتباه کردم. حالا چی؟