آیا فناوری و اینترنت ما را خنگ میکند؟
سالها پیش که فیلم پلیس آهنی را میدیدم، با خودم فکر میکردم چه خوب میشد اگر میتوانستیم آدمهایی که مثل سرکار الکس مرفی در پلیس آهنی میمیرند را تبدیل به انسان-ماشین کنیم و از آنها در انجام کارهای سخت بهره بگیریم.

امروز اما میبینم خودم و بسیاری از مردم عملاً بدون آنکه از پیوندهای مکانیکی عضو به بدنمان خبری باشد تبدیل به انسان-ماشین شدهایم.
دانش ما اکنون به صورت گستردهای وابسته به حافظههایی غیر از حافظه طبیعیمان شده است. چند تا شماره تلفن را بدون مراجعه به دفترچه تلفن گوشی همراهتان میتوانید بگویید؟ من برنامهنویس هستم، برنامهنویسها به خاطر شغلشان مجبورند چیزهای زیادی را به خاطر بسپارند، اما حالا با کمک اینترنت یا مثلاً نصب MSDN دیگر لازم نیست زحمت به خاطرسپردن را متحمل شوم: هر جا گیرکردم، یک جستجوی کوچک راهگشاست.
این مساله در واقع بد نیست، ما به کمک پایگاههای دادهای که در حافظههای الکترونیکی قرار دارند (چه کامپیوتر، چه موبایل، چه اینترنت و …) توانستهایم به شکل غیرقابل باوری تواناییهایمان را افزایش دهیم: جستجوی سریع در میان انبوهی از دادهها در کمترین زمان ممکن، امکان ذخیره دائم دانش به صورت نامحدود بدون وابستگی به زمان و مکان.
اینها عالی هستند اما سوالی که پیش میآید این است که امروز ما از تواناییهای ذهنیمان در چه جهتی استفاده میکنیم؟ ما دیگر مثل پدربزرگهایمان شاهنامه و گلستان را حفظ نیستیم، شاید نیازی هم نباشد چون امروز نرمافزار میتواند به ما بگوید حافظ چند بار از کلمه "باده" در اشعارش استفاده کرده، کاری که پدربزرگ با همه تجربهاش نمیتوانست انجام بدهد.
وقتی چنین امکانات فوقالعادهای در اختیار ما قرار میگیرد به طور طبیعی ما قادر خواهیم بود از ذهنم و حافظهمان برای مسائل مهمتری استفاده کنیم، ولی این مسائل چی هستند؟

اگر تصمیمگیریهای عادی و روزمره را کنار بگذاریم، میبینیم مردم دیگر تمایلی به استفاده کردن از مغزشان ندارند. آیا ما داریم تبدیل به آدمهای چاق و تنبل wall-e میشویم؟