دفترچه خاطرات عزیزم

از این روزگار عجیب چه می‌شه گفت؟

روزمره‌نویسی هم برای خودش ژانری بود. پیش از استوری‌ها و ویدئوهای یک دقیقه‌ای، آدم‌هایی بودند که از خودشون و روزگارشون می‌نوشتند.

این روزها که دیگه در شبکه‌های اجتماعی نیستم و می‌خوام از فرصت برای نوشتن در این وبلاگ استفاده کنم، به اینکه از روزگار بگم هم فکر کردم. ولی چی می‌شه گفت؟ توی Draftها یک نوشته دارم که اینطوری شروع می‌شه «ما در دورانی زندگی می‌کنیم که تاریخ نه لزوما از دل رسانه‌ها و زبان مورخین که از توییت‌ها و استوری‌های مردمی که وقایع را زندگی کردند بدست می‌آید.» دارم فکر می‌کنم می‌تونم منتشرش کنم؟ اون توییت‌ها و حرف‌ها و استوری‌هایی که بعضی از ما در این مدت زیر فشارها حذف کردیم فقط از روی یک دیتابیس حذف شده نه از فکر ما. اندیشه آدم‌ها جایی است که دست هیچ سانسورچی بهش نمی‌رسه.

دفترچه خاطرات عزیزم
تو سفیدی ولی ما داریم این روزگار عجیب رو زندگی می‌کنیم. ما فراموش نمی‌کنیم.